بده آن راح روان پرور ريحاني را

شاعر : خواجوي کرماني

که به کاشانه کشيم آن بت روحاني رابده آن راح روان پرور ريحاني را
کان پري صيد کند ديو سليماني رامن بديوانگي ار فاش شدم معذورم
چون برين در کشد آن ابلق چوگاني راسر به پاي فرسش در فکنم همچون گوي
ميفروشند بخر يوسف کنعاني رابرو اي خواجه اگر زانکه بصد جان عزيز
کافران کفر شمارند مسلماني راگر تو انکار کني مستي ما را چه عجب
کوه در دوش کشد جامه‌ي باراني راابر چشمم چو شود سيل فشان از لاله
باز بيند علم دولت سلطاني راکام درويش جزين نيست که بر وفق مراد
از حيا آب کند گوهر عماني راچشم خواجو چو سر طبله‌ي در بگشايد
که بران از درم آن شاعر کرماني رادل اين سوخته بربود و بدربان گويد